پس از حرف و حديثهاي اخير در مورد انديشه شريعتي، حالا انديشه آل احمد نيز در معرض بحث قرار گرفته است. ضیا موحد در گفتوگوی قابل تاملی با "شهروند امروز" به طور کم سابقه ای از جلال آل احمد انتقاد کرده و او را نه تنها روشنفکر ندانسته که هوچیگری مدعی قلمداد کرده است. در كل فكر ميكنم بازخواني انتقادي گذشتگان، همان چيزي است كه اين روزها به آن احتياج داريم.
اما یکی از شسته رفته ترین تحلیلها در مورد آل احمد را کاتوزیان ارائه داده است که:
يکي از نخستين واکنشها در برابر شبه مدرنيسم، غربزدگي مرحوم جلال آلاحمد است که در سال 1341 منتشر شد. بصيرت و شهود آلاحمد به ويژه براي زمانه خودش تحسينانگيز است اما بحثش با خطاهاي واقعي و تاريخي، جاافتادگي، محدوديتهاي تحليلي و نسنجيدگي تجربي آميخته است که به آشفتگي مساله ميانجامد و تا اندازهايي انجاميده است. فيالمثل او از درک ريشههاي تاريخي مدرنيسم اروپايي در چارچوب خود متن اروپايي آن عاجز است؛ تاکيد او بر غرب به معناي اروپاي غربي و ايالات متحده توجه را از خصلتهاي عام اروپايي (و نيز آمريکايي) مدرنيسم منحرف ميکند؛ تکيه او بر ايران (و تا اندازهايي شرق) اين واقعيت را ناديده ميگيرد که شبه مدرنيسم تقريبا به تمامي کشورهاي در حال توسعه سرايت کرده است. تصوير او از غربزدگي ايران و شرق به عنوان ثمره توطئه خارجي نه تنها سادهلوحانه است، بلکه از اهميت و نقش نيروهاي داخلي (و نه فقط عاملان امپرياليسم) در ترويج و تحميل آن نيز غافل ميماند؛ يافتن ريشههاي غربزدگي در وقايعي چون سفرهاي مارکوپولو حاکي از سادهانگاري تحليلي و بيگانه ترسي جامعه شناختي است. بصيرت اوليه آلاحمد نشانه توانايي ذاتي اوست – خصلتي کمياب در روشنفکران مدرن همنسلش- در فراتر از جنجالهاي حقير رفتن و به اصل مساله رسيدن. اما اين بدان معنا نيست که نسخهاي را که او ميپيچد بايد دربست پذيرفت و – از اين بدتر- آن را همچون چماقي براي سرکوب حرفهاي معقول و منطقي و ترويج بيگانه ترسي و شبه سنتگرايي به کار برد. (اقتصاد سياسي ايران؛ از مشروطيت تا پايان سلسله پهلوي، محمدعلي همايون کاتوزيان؛ ترجمه محمدرضا نفيسي و کامبيز عزيزي، تهران: نشر مرکز، 1372، ص 151-150)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر