۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه

لوطیان باغیرت دین

در جستجوي مطلبي مربوط در مورد وضعيت آموزشي اقليت هاي مذهبي در اواخر دوره قاجار، جلد سوم کتاب تاريخ يهود ايران نوشته حبيب لوي و کتاب وقايع اتفاقيه به کوشش سعيدي سيرجاني را ورق مي زنم، روایت برخورد جامعه مسلمان بخصوص تعدادي از علماء با اين افراد واقعا ناراحت کننده است. شاهان بي کفايت قاجار مملکت را به فقر و بدبختي کشيده بودند و اقليت هاي مذهبي به جز فقر و فاقه عمومي، مشکل ناامني هم داشتند. در آن دوره هر چند وقت يکبار، واعظي به بهانه ايي فرياد واسلاما سرمي داده و جماعتي را روانه مي کرده تا محله گبرها، کليمي ها يا ارمني ها را غارت کنند. در اين ميان يهوديان هم از نظر مذهبي، منفورتر بودند و هم مشغوليتشان به مشاغلي چون مطربي، ساقي گري و مالخري ، بهانه هاي بيشتري به دست متعصبين مي داده است.
جالب است که بيشتر اين غارتها را الواط انجام مي دادند، الواطي که به راحتي شراب مي خوردند و مزاحم نواميس مردم مي شدند و از باج گيري و دزدي رويگردان نبودند به بهانه غيرت ديني دست به غارت اين محله ها مي زدند تا هرچه مي توانند خمره هاي شراب بردارند و هر چه نمي توانستند ببرند، بشکنند. در اين بين از تجاوز و قتل هم رويگردان نبودند و همه اين کارها را با اجازه و تحت حمايت علما انجام مي دادند.
پيوند ميان مجتهدان و لوطيان از بخش هاي ناگفته روايت رسمي تاريخ است. حامد الگار در کتاب «دين و دولت در ايران، نقش علما در دوره قاجار» صريحا مي گويد که مجتهدان از ملاها به عنوان رابطين خود با مردم، از لوطيان جهت تنبيه مخالفين خود؛ از طلاب جهت استفاده از قدرت مادي و جسماني آنان در جهت مقاصد خود، از سادات در مواقع لزوم و نيز از قدرت تكفير براي رد مخالفان» استفاده مي کردند.
حقيقت اين است که علماي محترم به حکم شغل و موقعيت اجتماعي شان براي اقليت هاي ديني و حتي مذهبي مانند اهل سنت و صوفيان هيچ حق و حقوقي قائل نبودند و هرجا که قدرت حکومت مرکزي ضعيف مي شد، انها هم فرصت را براي قلع و قمع اينان مناسب مي ديدند تا آنجا که بزرگترين ايراد شيخ فضل الله به قانون اساسي مشروطه اين بود که براي مسلمان و غيرمسلمان حق برابر قائل است.

اين منازعه تا به امروز هم ادامه پيدا کرده و حقوق اقليت ها همواره يکي از چالش هاي جمهوري اسلامي است، البته حالا که تمام قدرت نظامي و انتظامي در دست حافظان اسلام راستين است، ديگر به لوطيان نيازي نيست