۱۳۹۰ شهریور ۲۳, چهارشنبه

کشور ترور

آقاي احمدي نژاد در رد ادعاي دولت امريکا مبني بر نقش ايران در توطئه ترور سفير عربستان در واشنگتن فرمودند که «ملت با فرهنگ ايران نيازي به ترور ندارد». دوستان گودري هم کمي خنديدند که باز دولت و ملت را نامربوط به جاي هم به کار برده و مگر ملتها هم ترور مي کنند و ...
اتفاقا مروري بر تاريخ سياسي مکتوب نشان مي دهد که ترور و قتل هاي سياسي بخشي از زندگي سياسي ايرانيان بوده است. گذشته از فداييان اسماعيليه که تحت فرمان حسن صباح، مخالفان را به ديار باقي مي فرستادند(و کلمه انگليسي ترور از نام آنها در منابع غربي {حشاشين} ساخته شده) و شمار قابل توجهي از پادشاهان و حکام که با خيانت اطرافيانشان در خواب به قتل مي رسيدند يا مسموم مي شدند، در همين يکصد سال اخير کشورمان لااقل سه دوره هرج و مرج و ترورهاي سياسي را از سر گذرانده:
1- دوره اول از 1270 با ترور ناصرالدين شاه آغاز شد و در بلبشوي سالهاي پس از استقرار مشروطه تا آغاز سلسله پهلوي در سال 1304 ادامه يافت. گذشته از کميته مجازات که دقيقا به منظور ترور مخالفين تشکيل يافت؛ ساير گروههاي سياسي نيز از اين حربه استفاده مي کردند و حتي مردم عادي نيز گاه مجالي براي انتقام مي يافتند. از معروفترين کساني که در اين دوره ترور شدند مي توان از ناصرالدين شاه، امين السلطان، سيد عبدالله بهبهاني، صنیع الدوله و ميرزاده عشقي نام برد. در همين دوره مدرس نيز ترور شد اما جان به در برد.
2- دوره 1323 تا 1335 که سالهاي پس از برکناري رضاخان و تا شکست نهضت ملي و استقرار ديکتاتوري محمدرضاشاه را دربرمي گيرد. فداييان اسلام فعالترين گروه تروريست در اين دوره بودند که احمد کسروي، حسين هژبر، رزم آرا، دکتر فاطمي و حسين علا را ترور کردند، تلاش آنها در کشتن دو نفر آخر نافرجام ماند. محمدرضا شاه نيز فرد ديگري بود که از توطئه قتلش جان سالم به دربرد. (حزب توده متهم اصلي اين ترور بود)
3- سالهاي 1358 تا 1365 که بين گروههاي سياسي براي تصاحب قدرت پس از سقوط سلطنت پهلوي جنگ قدرت وجود داشت. گروه فرقان و سازمان مجاهدين خلق که هر دو ايدئولوژي التقاطي از اسلام و کمونيسم را سرمشق خود قرار داده بودند، مهمترين مقامات سياسي کشور از جمله مطهري، مفتح، بهشتي، باهنر، رجايي، قدوسي و ... را ترور کردند. آقايان خامنه اي و رفسنجاني با وجود جراحت زنده ماندند. سازمان مجاهدين خلق در دوره فعاليتش، هزاران نفر را ترور کرد که بيشتر آنها از مردم عادي بودند.

اهميت اين سه دوره در آن است که به دليل ضعيف بودن قدرت حکومت مرکزي، گروههاي سياسي و افراد جاه طلب و ماجراجو مجال يافتند تا با فعاليت خود وضعيت سياسي کشور را تغيير دهند وگرنه ترور همچنان يکي از حربه هايي است که گروه مدعي تر و در عين حال ضعيفتر سياسي براي حذف رقباي قدرتمندترش به کار مي گيرد. در عرصه بين المللي نيز همين روال جاري است.