۱۳۹۱ دی ۶, چهارشنبه
برده داری و مردسالاری 3
نمونه آرمانی برده داری آمریکای 1860- 1760م در ایالات جنوبی آمریکاست که چون توجیه اقتصادی آن روز به روز کمرنگتر میشد پس از جنگهای انفصال در سال 1865 رسما ملغا شد. اما جدایی نژادی به عنوان عرف اجتماعی باقی ماند و خود را به شکل تبعیض نژادی گسترده نشان می داد. تا یک قرن بعد، میلیونها سیاهپوست آمریکایی در فقر و تنگدستی گرفتار بودند. بسیاری از کارفرمایان در جنوب علاقهای نداشتند که سیاهان را به کار بگمارند. وضعیت تحصیلی و آموزشی سیاهان نیز در شرایط اسفناکی قرار داشت و سیاهپوستان فقیر قادر نبودند که کودکان خود را در مدارس ثبت نام نمایند. آن دسته از کودکان سیاه که از شانس بیشتری برخوردار بودند، مجبور بودند در مدارسی جدا از سفید پوستان تحصیل کنند. در چنین شرایطی، گروهی از نژادپرستان متعصب سفید پوست با تشکیل جوخههای مرگ به نام کوکلاکس کلان سیاهانی را که از حد خود تجاوز میکردند، هدف حملات خود قرار میدادند. اموال ناچیزشان را غارت میکردند و به شکل دلخراشی آنان را به قتل میرساندند. این اقدامات متعصبین سفیدپوست با بیتفاوتی حکومت فدرال، پلیس و دستگاه قضایی همراه بود.
وقوع جنگ جهانی دوم و شرکت گسترده سیاهپوستان در دفاع از آزادی در مقابل فاشیسم، موقعیت این گروه نژادی را در تحولات داخلی آمریکا تغییر داد. اولین گام برای ارتقای موقعیت اجتماعی آنان، با ادغام واحدهای نظامی سیاهپوستان در دیگر واحدهای ارتش آمریکا در سال ۱۹۴۵ صورت گرفت. سپس دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۵۴ که جمهوریخواهان در کاخ سفید حضور داشتند، با صدور حکم تاریخی براون در برابر هیئت آموزش جدایی نژادی در مدارس را غیر قانونی اعلام کرد. اما مقاومت در برابر ادغام نژادی در ایالتهای سابقاً برده دار همچنان به شکل جدی ادامه داشت. سیاهان همچنان از ورود به اماکن مخصوص سفید پوستان از جمله باشگاهها، رستورانها و بارها محروم بودند. حتی صندلی اتوبوسهای عمومی نیز مجزا بودند. پنج سال اعتراض، راهپیمایی، تحریم و ...در قالب «جنبش حقوق مدنی» رخ داد تا در سال ۱۹۶۰ با تلاش و کوشش مارتین لوتر کینگ «قانون حقوق مدنی» با هدف رفع تبعیص نژادی به تصویب رسید.(منبع)
نیم قرن زمان و دو سه نسل دیگر باید میگذشت تا سیاهپوستان به فرصتهای برابر دست پیدا کنند تا آنجا که سرانجام یک دورگه سیاهپوست به ریاست جمهوری آمریکا (بالاترین مقام اجرایی کشور) رسید.
نمونه آرمانی مردسالاری در ایران، تا قبل از مشروطه است.(هنوز در بیشتر کشورهای آفریقایی می توان نمونه کامل این نظام را دید) اصلاحات رضاشاه مانند فراهم کردن امکان تحصیل و اشتغال زنان، اصلاح قوانین و ... نظام مردسالاری را کمرنگ کرد اما تبعیض جنسی گسترده به صورت عرف اجتماعی باقی ماند.(هر چند جمهوری اسلامی به دلیل آمیختگی ارزش های مردسالاری با ارزشهای دینی با تصویب قوانین می کوشد حضور زنان در فضای عمومی را محدودتر کند). تبعیض جنسی همچنان بخشی از نظام فرهنگی ماست: مردی که برای رفت و آمد همسرش قانون میگذارد، پدری که مانع ادامه تحصیل دخترش است، زنی که خیانت شوهرش را با توجیه ذات مردها تنوع طلب است و به خاطر بچه ها، تحمل می کند، دختر جوانی که انتظار دارد شوهرش زندگی کاملی فراهم کند و... دارند بر اساس ارزش ها و هنجارهای تبعیض جنسی عمل می کنند که در فرایند جامعه پذیری آموخته اند و برایشان ناخودآگاه است.
هدفم از مقایسه این دو نظام تبعیض (برده داری و مردسالاری) رسیدن به این نتیجه بود که ارزش های فرهنگی درون مایه این نظام ها به شدت پایدارند و سال ها تلاش لازم است تا از ذهن و جان آدم ها پاک شوند. باید تلاش کنیم تا جنبش مدنی حقوق زنان نیز در کشور ما شکل بگیرد. راه طولانی است. وقتی از همان اول بدانی موفقیت ده ها سال دیگر و برای فرزندان و نوادگانمان حاصل خواهد شد، جایی برای ناامیدی نیست چون در نهایت جهان فردا، جهان بهتری است و تلاش هر فرد، تحقق آن را چند ماهی جلوتر می آورد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
منبع بخش ابتدایی مطلب از ویکی پدیاست:
پاسخحذفhttp://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA_%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%AF%D9%87_%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7